یا کاشف الغم
خش صدایش یادآور نوای تارهای صوتی اش است که دست روزگار و گازهای خردل زیروبم آن را یکی کرده است،او می گوید: بیش از دودهه است که خاطرات ایام جنگ را از آنجایی که خاکریزها تپه ماهور هایی بیش نبودند تا آنجایی که خاکریزها فلک و افلاک را شکافتند برایتان تعریف کردیم.ما انسانهای عادی بودیم که برای دفاع از اعتقادمان لبیک یا حسین گویان و لبیک یا خمینی گویان به کار و زار نبرد حق علیه باطل پیوستیم ، شاهدانمان در قیامت هم دست و پای و چشمانمان است که آنان را ودیعه نمودیم تا تو نسل جدید با خیال راحت سربر بالین آسودگی بگذاری.دیگر خود نیز از تعریف آن خاطرات آزرده خاطر شدیم ،تو و یارانت هم اگربه دنبال گمگشته خود هستید ،گمگشته شما نهفته در واکاوی نصایح در وصیت باکری هاست:
شهید باکری نوشت:
" دعا کنید که خداوند شهادت را نصیب شما کند، در غیر این صورت زمانی فرا میرسد که جنگ تمام میشود و رزمندگان امروز سه دسته میشوند: دستهای که به مخالفت با
گذشته خود برمیخیزند و از گذشته خود پشیمان میشوند......
نوشتیم: ای پیرمرد کوی نیکنامان ، تو آن زمان پیرجماران را داشتی که می گفت " شهادت راه مردان خداست" ، راه شهادت از گذرگاه فرش تا عرش با پلکانهایی که هر پله اش هفت خوانی برای خود هست طی میشود، هرچه عیار خلوص بیشتر ، قدم هایت استوارتر. تو تا یک پله مانده به آخر به آسمان هفتم رسیدی اما قسمت نبود پشت درب دروازه شهادت ایستادی. اما برای نسل من رهبرم اینگونه شهادت را طرح کشید " شهادت، یعنى وارد شدن در حریم خلوت الهى " ، اما برخی آمدند و گفتند " شهادت یعنی اصابت مرمی فشنگ به تیکه های از گوشت و پوست انسان ! در حریم خلوت الهی همه ما مسئولیم ، ما طرفدار راست گفتاری هستیم اما معتقدیم که هر راستی را نشاید و نباید گفت. نسل جدید از آنجایی که درب آسمان هفتم برروی ما بسته شده است ،لذا تو نسل دوم و سومی می توانی جنگ را در خاطرات و دفترچه یاداشت های یارانمان در صندوق چوبی کنار دیوار جستجو کنی. راستی راه شهادت که از گذرگاه فرش تا عرش می گذشت ، را باید با سازندگی و اصلاحات پلکانی و عدالت محوری ترمیم و تکریم کنیم" ! جنگ برای تو نعمتی الهی بود و برای نسل من سمی مهلک تو که می دانستی راه شهادت از گذرگاه فرش تا عرش ازاینجا نیست چرا سکوت کردی! نسل من در فرش ماند اما تو هنوز تو در عرش بودی......
شهید باکری نوشت:
دستهای که راه بیتفاوت را بر میگزینند و در زندگی مادی غرق میشوند
نوشتیم ای پیرمرد کوی جوانمردان، نسل من بی تفاوتی نسل تو به گذشته ات را زمانی دریافت که برخی ها گفتند جام زهر را پیرجماران خود نوش جان کردند و نسل تو سکوت کرد ، نسل تو خوب می دانست که چه کسانی جام شوکران را نوش جان پیرخرابات نمود. جنگ برای نسل تو نعمت بود ، نسل تو ترجیح داد که در پلکان یکی مانده به آخر دروازه های آسمان هفتم از نظرها دور باشد اما برخی از هم نسلی ها تو هم از عرش به فرش آمدند و شدند آینه تمام رخ ایثارهای تو... نسل تو ناراحت از بداخلاقی های برخی ها نسبت به خودش بود ، اما غافل از انکه نسل من همواره به دنبال نحوه برخورد تو با آن بداخلاقی ها بود تا بفهمد که چگونه شد که از اخراجی ها معراجی ها ساخته شد. اما باز تو سکوت کردی......
شهیدباکری نوشت:
سوم: دستهای که به گذشته خود وفادار میمانند و احساس مسئولیت میکنند که از شدت
مصایب و غصهها دق خواهند کرد. پس از خداوند بخواهید با رسیدن به شهادت از عواقب زندگی پس از جنگ در امان بمانید،
بیش از یک دهه پیش، مطلبی را در نشریه امریکایی زبان فارین پالیسی خواندم که نوشته بود،
"Iran's Revolution Devoured By Its Own Children"
آن زمان، حدس میزدم نویسنده، پیش بینی کرده است که انقلاب ایران توسط فرزندان خود خورده خواهد شد درست به مانند آن اتفاقاتی که در انقلاب های آن طرفی ها رخ می دهد ، آنچنان که باید و شاید از محتوای وصیت شهید باکری خبر نداشتم ، اما این روزها شک ندارم که نویسنده آن مطلب بهتر از من وصیت آن شهید بزرگوار را خوانده بود. مطمئنا هستم که نویسنده نمی دانست که تو فرزند خوانده این نظام و کشور نیستی بلکه پاره تن این مرزوبومی، نسل من به دنبال دانستن بی قید و شرط و صادقانه نسل توهست، ماندن در گنجینه کنار دیوار برایش مفهومی جز یاس ندارد. پس ای نسل گمنامان قدم های استوارت را برای کمک به نسلی که فرش تا عرش را نمی شناسد بردار زیرا کمتر از جنگ با خصم نیست......
سلام آقا یاسین
بسیار عالی
خوش باشید
به من هم سری بزنید
واقعا لذت بردم