تاکه بودیم نبودیم کسی...کشت ماراغم بی هم نفسی... حال که رفتیم همگی یار شدند...مونس همدم و غمخوار شدند.... قدرآینه بدانیم تا که هست...نه در آن زمان که افتاد و شکست
ادامه...
و این آغاز انسان بود... از بهشت که بیرون آمد، دارایی اش یک سیب بود. سیبی که به وسوسه آن را چیده بود. و مکافات این وسوسه هبوط بود. فرشته ها گفتند: تو بی بهشت می میری. زمین جای تو نیست. زمین همه ظلم است و فساد. انسان گفت: اما من به خود ظلم کرده ام. زمین تاوان ظلم من است. اگر خدا چنین می خواهد، پس زمین از بهشت بهتر است. خدا فرمود: برو و بدان جاده ای که تو را دوباره به بهشت می رساند از زمین می گذرد، زمینی آکنده از شر و خیر، آکنده از حق و از باطل، از خطا و صواب، و اگر خیر و حق و صواب پیروز شد تو باز خواهی گشت وگرنه... و فرشته ها همه گریستند. اما انسان نرفت. انسان نمی توانست برود. انسان بر درگاه بهشت وامانده بود. می ترسید و مردد بود. و آن وقت خدا چیزی به انسان داد. چیزی که هستی را مبهوت کرد و کائنات را به غبطه واداشت. انسان دست هایش را گشود و خدا به او اختیار داد. خدا فرمود: حال انتخاب کن. زیرا که تو برای انتخاب کردن آفریده شدی. برو و بهترین را برگزین که بهشت، پاداشِ به گزیدن توست. عقل و دل هزاران پیامبر نیز با تو خواهند آمد، تا تو بهترین را برگزینی. و آنگاه انسان زمین را انتخاب کرد. رنج و نبرد و صبوری را. و این آغاز زندگی انسان بود.
سلام بر دوست عزیزم . از اینکه تحقیقات پر بار و مباحث علمی، را به قلم خودتان بر روی وبلاگ می گذارید تا عموم از آن استفاده کنند و به نوعی با شما آشنا شوند ممنونیم .فقط نکته را لازم دیدم یاد آورشوم که با توجه به اینکه موضوعات مقالات شما به نوعی سلسه وار و با یک ژیوستگی خاص است لذا چنانچه مقدور است پیوستی از مفاهیم اصلی مطالب قبلی را به مقاله های جدید افزوده تا رشته افکار خواننده های جدید منسجم و مقاله را ملموس تر درک کند . یا علی
به چشم
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
و این آغاز انسان بود...
از بهشت که بیرون آمد، دارایی اش یک سیب بود. سیبی که به وسوسه آن را چیده بود. و مکافات این وسوسه هبوط بود.
فرشته ها گفتند: تو بی بهشت می میری. زمین جای تو نیست. زمین همه ظلم است و فساد.
انسان گفت: اما من به خود ظلم کرده ام. زمین تاوان ظلم من است. اگر خدا چنین می خواهد، پس زمین از بهشت بهتر است.
خدا فرمود: برو و بدان جاده ای که تو را دوباره به بهشت می رساند از زمین می گذرد، زمینی آکنده از شر و خیر، آکنده از حق و از باطل، از خطا و صواب، و اگر خیر و حق و صواب پیروز شد تو باز خواهی گشت وگرنه...
و فرشته ها همه گریستند. اما انسان نرفت. انسان نمی توانست برود. انسان بر درگاه بهشت وامانده بود. می ترسید و مردد بود. و آن وقت خدا چیزی به انسان داد. چیزی که هستی را مبهوت کرد و کائنات را به غبطه واداشت.
انسان دست هایش را گشود و خدا به او اختیار داد.
خدا فرمود: حال انتخاب کن. زیرا که تو برای انتخاب کردن آفریده شدی. برو و بهترین را برگزین که بهشت، پاداشِ به گزیدن توست. عقل و دل هزاران پیامبر نیز با تو خواهند آمد، تا تو بهترین را برگزینی. و آنگاه انسان زمین را انتخاب کرد. رنج و نبرد و صبوری را. و این آغاز زندگی انسان بود.
سلام بر دوست عزیزم . از اینکه تحقیقات پر بار و مباحث علمی، را به قلم خودتان بر روی وبلاگ می گذارید تا عموم از آن استفاده کنند و به نوعی با شما آشنا شوند ممنونیم .فقط نکته را لازم دیدم یاد آورشوم که با توجه به اینکه موضوعات مقالات شما به نوعی سلسه وار و با یک ژیوستگی خاص است لذا چنانچه مقدور است پیوستی از مفاهیم اصلی مطالب قبلی را به مقاله های جدید افزوده تا رشته افکار خواننده های جدید منسجم و مقاله را ملموس تر درک کند . یا علی
به چشم